بصیرت بیداری اسلامی، باور ملی
| ||
راستش رو بخوایین طاقت نیاوردم حرفای جنجالی حاج منصور ارزی رو نیارم... انتقاد زیر از وبلاگ یه بنده خدای دیگس... جناب آقای حاج منصور ارضی
سلام شما مرا نمیشناسید، ولی من به عنوان كسی كه سالها در مجالس روضه و عرفهی شما شركت كردهام و هنوز نوارهای شما را دارم و بعضاً كارهای خوب شما را هنوز گوش میكنم، به عنوان یك برادر دینی حقی به گردن شما دارم از باب تواصی به حق. خدا رحمت كند آن كسی را كه گفت: «انسان باید قبل از آن كه به پست و مقامی برسد، ظرفیت آن را در خودش ایجاد كند» ولی چه كنیم كه در خصوص شما كار از این حرفها گذشته است. اجازه دهید دفتر ایام را قدری به عقب ورق بزنیم و ببینیم آقای منصور ارضی چگونه حاج منصور ارضی شد. تا قبل از سال 72، آقای منصور ارضی مداحی بود كه او را در هیأت رزمندگان اسلام میشناختند و محلهی شوش و بعضاً شاه عبدالعظیم حسنی، همین. سال 72 را حتماً به خاطر دارید كه حاج مرتضی از بچههای بعثه آمد درب منزلتان و یك فرم گزینش به شما داد و گفت: «امسال میای بریم حج!» و نهایتاً شما رفتید و آن كار زیبای «مدینه شهر پیغمبر» را پشت درهای بسته قبرستان بقیع اجرا كردید و صدا و سیمای جمهوری اسلامی مكرر در مكرر این اجرای زیبا را پخش كرد تا پدیدهی حاج منصور ارضی به وقوع بپیوندد. اما من نمیگویم كه چرا برای سفرهای بعدی حج از شما دعوت نشد و شما هم از این حرفها بالای منبرتان نمیگویید. تقریباً از همان سالها بود كه فحاشی و متلك پرانی به دولت هاشمی، در مداحیهای شما ستون ویژهای پیدا كرد. بعد از روی كار آمدن دولت اصلاحات البته با حفظ ستون قبلی، یكی هم برای اصلاحطلبان و شخص آقای خاتمی باز كردید. زمستان سال 81 را دقیقاً به خاطر دارم كه در روز عرفه كف خیابان سعدی نشسته بودیم و شما در حسینیه صنف لباسفروشان فریاد زدید: «من یه دعا میكنم شما بگید آمین! خدایا نسل هاشمی رو از روی زمین بكن!» و آن پامنبریهای بابصیرت! شما فریاد كشیدند: «آمین» و البته دعای عرفهی سال 82 را نیز خوب به خاطر دارم كه باز هم در نیمههای دعا، جایی كه اشك و آه همه بلند شده است و اندك معنویتی برای مخاطبین -البته به سبب نورانیت دعا- حاصل شده است، باز هم فریاد زدید: «این زنازاده [هاشم آغاجری] اگر از زندان آزاد شود، خودم میكشمش!» و باز هم هلهله بود كه از آن پامنبریهای ذوب در حاجی! برمیخاست، لابد به خاطر شجاعت و غیرت پیر و مرادشان كه شمایید. و در همهی این سالها یك نفر مرد پیدا نشد كه دست تو را بگیرد و بگوید: «مرد مؤمن! تو كه مثلاً پیرغلام اهل بیت هستی این طرز حرف زدن را از كجای سیرهی معصومین (علیهم السلام) درآوردهای؟» و اگر هم پیدا شده باشد و تو گوش نكرده باشی، یك نفر پیدا نشد كه گوش تو را بگیرد و بگوید: «دیگر از این غلطها بالای منبر نگوییها» و اگر گفته باشد و تو گوش نكرده باشی، یك نفر پیدا نشد كه یقهی تو را بگیرد و به جرم تهمت و فحاشی و قذف (نسبت زنا دادن) و جریحهدار كردن افكار عمومی تو را به دادگاه بكشاند. نمیدانم پیر و فرتوت شدهاید یا ثروتمند و پولدار؟ چه این كه سال 82 خودتان میخواستید آغاجری را بكشید ولی الان برای كشتن مشایی پول خرج میكنید و با عبای روحانیت بر پلهی دوم منبر رسول الله فتوا میدهید كه: «هر كس این یهودی زنازاده [مشایی] را بكشد، من پولش را میدهم» آقای ارضی سال 84 را حتماً به خاطر دارید؟ زمانی كه آیت الله مكارم شیرازی در تلویزیون از مداحان خواست كه مردم را تشویق به لخت شدن نكنند، یادتان هست چه حرفهایی در مسجد ارك به این مرجع تقلید گفتید؟ یادتان هست كه رهبری شما را مجبور به عذرخواهی از ایشان كرد؟ اصولاً بعد از چهل سالگی اصلاح یك انسان كار بسیار دشواری است و من هم چنین توقعی از شما ندارم. اما ای كاش كسی روی این كرهی خاكی وجود داشت كه شما از او حساب ببرید و سر تعظیم به گفتهی او فرود آورید تا ادب و آداب مداحی و بالای منبر رفتن را به شما یاد میداد و اگر ادب یاد نمیگرفتید دست كم كاش یك نفر بود شما را ادب میكرد. آن وقت من پولش را میدادم، هر چقدر كه میخواهد باشد. - - - - - پ.ن: برا پول رو من هم حساب کن... برچسب ها: حاج منصور ارزی، دنبالک ها: یك نفر به حاج منصور ارضی ادب یاد بدهد، پولش را من میدهم، |
||